93/2/14
6:41 ص
92/10/22
3:19 ع
امام صادق علیه السلام
سه چیز است که اگر مؤمن از آنها مطلع شود، باعث
طول عمر و دوام بهره مندى او از نعمتها مى شود...
طول دادن رکوع و سجده، زیاد نشستن بر سر سفرهاى
که در آن دیگران را اطعام مى کند و خوش رفتارى اش
با خانواده
کافى(ط-الاسلامیه) ج 4، ص 49، ح 15
امام صادق علیه السلام
مکارم ده تاست : اگر مى توانى آنها را داشته باش ... :
استقامت در سختى ها، راستگویى، امانتدارى، صله رحم،
میهمان نوازى، اطعام نیازمند، جبران کردن نیکى ها،
رعایت حق و حرمت همسایه، مراعات حق و حرمت رفیق
و در رأس همه، حیا.
کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 55، ح 1
امام کاظم علیه السلام
حیا از ایمان و ایمان در بهشت است و بدزبانى از
بى مهرى و بدرفتارى است و بدرفتارى در جهنم است.
تحف العقول ص 394 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج75، ص309
امام صادق علیه السلام
حیا بر دو گونه است: یکى حیاى ضعف و ناتوانى و
دیگرى حیاى قدرت و اسلام و ایمان.
تحف العقول ص360 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج75، ص242
امام صادق علیه السلام
حیا ده جز دارد، نه جزء آن در زنان است و یک جزء در مردان.
من لایحضر الفقیه ج3 ، ص468 ، ح4630
رسول اکرم صلى الله علیه و آله
اما شاخه هاى حیا عبارتند از: نرمش، مهربانى، در نظر
داشتن خدا در آشکار و نهان، سلامت، دورى از بدى،
خوشرویى، گذشت، بخشندگى ، پیروزى و خوشنامى
در میان مردم، اینها فوایدى است که خردمند از حیا مى برد.
خوشا بحال کسى که نصیحت خدا را بپذیرد و از رسوایى
خودش بترسد.
تحف العقول ص 17
امام صادق علیه السلام
ایمان ندارد کسی که حیا ندارد
کافی (ط - الإسلامیة) ج2، ص106 ، ح5
رسول اکرم صلى الله علیه و آله
حیا تمام دین است
نهج الفصاحة ص 453 ، ح1428
92/3/15
5:27 ع
اسلام خلق نیکو است
«کنزالعمال، ح 5225»
دو خصلت در مؤمن فراهم نیاید، بخل ورزی و اخلاق بد
«شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 337»
شبیه ترین شما به من، خوش اخلاق ترین شماست
«بحارالانوار، ج 71، ص 387»
کامل ترین مؤمنان از نظر ایمان کسی است که
اخلاقش نیکوتر باشد
«امالی الطوسی، ص 140، ح 222»
اخلاق نیک نصف دین است
«خصال الصدوق، ص 30، ح 106»
اخلاق نیک رشته دوستی را استوار می سازد
«بحارالانوار، ج 78، ص 53»
92/2/13
11:51 ص
به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین
خداوند بخشنده ی دستگیر کریم خطا بخش پوزش پذیر
عزیزی که هر کز درش سر بتافت به هر در که شد هیچ عزت نیافت
سر پادشاهان گردن فراز به در گاه او بر زمین نیاز
امام حسن عسکرى علیه السلام :
هیچ عزیزى حق را ترک نکرد، مگر این که ذلیل شد
و هیچ ذلیلى به حق عمل نکرد مگر این که عزیز شد.
بحارالأنوار، ج78، ص374، ح24
امام صادق علیه السلام :
هیچ بنده اى خشم خود را فرو نخورد، مگر این که خداوند
عزّوجلّ بر عزّت او در دنیا و آخرت افزود.
کافى، ج2، ص110، ح5
رسول اکرم صلى الله علیه و آله :
خداى تعالى هر روز مى فرماید: من پروردگار عزیز شما هستم،
پس هر کس خواهان عزّت دو جهان است باید که از خداى
عزیز اطاعت کند.
کنزالعمال، ج15، ص784، ح43101
امام صادق علیه السلام :
عزّت پیوسته بى قرارى مى کند تا آن که به خانه اى درآید
که اهل آن چشم طمع به دست مردم نداشته باشند و
در آن جا مستقر مى شود.
کشف الغمه، ج2، ص423
امام على علیه السلام :
باید نیاز به مردم و بى نیازى از آنان، در دلت گردآیند، تا نیازت
به آنان، سبب نرمى در گفتار و خوش رویى ات شود و
بى نیازى ات، سبب آبرودارى و عزّتت باشد.
کافى، ج 2 ، ص 149، ح 7
امام صادق علیه السلام :
بردبارى چراغ خداست... پنج چیز است که بردبارى مى طلبد:
شخص عزیز باشد و خوار شود، راستگو باشد و نسبت ناروا
داده شود، به حق دعوت کند و سبکش بشمارند، بى گناه
باشد و اذیت شود، حق طلبى کند و با او مخالفت کنند. اگر
در هر پنج مورد، به حق رفتار کنى، بردبار هستى... .
بحارالأنوار، ج71، ص422، ح61
رسول اکرم صلى الله علیه و آله :
حاصل بردبارى: آراسته شدن به خوبیها، هم نشینى با نیکان،
ارجمند شدن، عزیز گشتن، رغبت به نیکى، نزدیک شدن بردبار
به درجات عالى، گذشت، آرامش و تأنى، احسان و خاموشى.
اینها ثمره بردبارى عاقل است.
تحف العقول، ص 16
92/1/23
10:56 ص
مرحوم کل احمد آقا ( کربلایی احمد میرزا
حسینعلی تهرانی ) نقل می کردند که: «
روزی جناب شیخ رجبعلی خیاط به من فرمودند:
در عالم معنا، روح خواجه حافظ شیرازی را
مشاهده کردم که بسیار منبسط بود. خواجه
حافظ شیرازی رو به من کرده و گفت: من غزل
شاه شمشاد قدان را، در وصف ماه منیر
بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
سرودم. و از این امر خیلی مسرور بود .»
شاه شمشاد قدان ، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر منِ درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نئی، پست مشو، مهر بورز
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله ، سحر می گفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو مَحرم این راز نه ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
حافظ
92/1/23
10:35 ص
یکى از بهترین دروازه بانان فوتبال جهان دروازه بان
تیم ملى اسپانیا که در رئال مادرید صاحب رکوردهاى
عجیب و غریبى شده،هفته قبل کارى کرد که قلب
همه انسان هاى عاطفى را لرزاند .
ظاهراً «ایکر» همراه خانواده اش براى خوردن غذا
به یک رستوران رفته بود که در آنجابا یک نوجوان
13 ساله که دچار نقص عضو بوده روبه رو مى شود.
پسرک بیمار به محض دیدن دروازه بان افسانه اى
اسپانیا به سراغ او مى رود و مى گوید:
«آقاى کاسیاس ... در روز بازى با پرتغال، تو به این
خاطر موفق شدى پنالتى ها را دریافت کنىکه من
و بقیه دوستانم در مدرسه بچه هاى استثنایى،
برایت دعا کردیم!»
ایکر کاسیاس که به سختى جلوى اشکش را
مى گیرد از پسرک تشکر مى کندو نام و آدرس
مدرسه را از او مى گیرد و ... فردا حوالى ظهر،
ناگهان «کاسیاس بزرگ» وارد مدرسه مذکور
مى شود و در میان بهت وحیرت مسئولان مدرسه
و شادى زاید الوصف شاگردان آن مدرسه
به بچه ها مى گوید:
« من آمدم اینجا تا براى دعاهایى که در حقم
کردین تا پنالتى ها را بگیرم، شخصاً از شما
تشکر کنم!»
بچه هاى مدرسه که از خوشحالى سر از پا
نمى شناختند، اطراف «ایکر» حلقه مى زنند
و با او عکس مى اندازند و امضا مى گیرند و
... که ناگهان یکى از بچه ها به او مى گوید: «
آقاى کاسیاس تومیتونى پنالتى مرا هم بگیرى؟»
ایکر نیز بلافاصله از داخل ماشینش لباس هاى
تمرین را درآورده و برتن مى کندو همراه بچه ها
به زمین چمن مدرسه مى روند و با هماهنگى
مسئولان مدرسه به بچه ها اینفرصت را
مى دهد که هرکدام به او یک پنالتى بزنند و ...
ایکر کاسیاس 2 ساعت و نیم در آن مدرسه
مى ماند تا تک تک بچه هاى بیمار آن مدرسه
به او پنالتى بزنند.
آری شهرت ظرفیت می خواهد ...
92/1/21
11:48 ع
آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد.
وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید
که نحیف و خمیده با لباسهایی پاره پشت
در ایستاده بود او گرسنه، تشنه و خسته
بود در حالی که به مادرش نگاه میکرد...
زنی پسرش به سفر دوری رفته بود و ماه ها
بود که از او خبری نداشت. بنابراین زن دعا
می کرد که او سالم به خانه بازگردد. این زن
هر روز به تعداد اعضاء خانوادهاش نان می پخت
و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت
پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از
آنجا میگذشت نان را بردارد.
هر روز مردی گوژپشت از آنجا می گذشت و نان
را بر می داشت و به جای آنکه از او تشکر کند
می گفت: «هر کار پلیدی که بکنید با شما می ماند
و هر کار نیکی که انجام دهید به شما بازمی گردد.»
این ماجرا هر روز ادامه داشت تا اینکه زن از
گفته های مرد گوژپشت ناراحت و رنجیده شد. او
به خود گفت: او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر
روز این جمله ها را به زبان میآورد.
نمیدانم منظورش چیست؟
یک روز که زن از گفتههای مرد گوژپشت کاملا
به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص
شود بنابراین نان او را زهرآلود کرد و آن را با
دست های لرزان پشت پنجره گذاشت، اما
ناگهان به خود گفت: این چه کاری است
که می کنم؟ بلافاصله نان را برداشت و در
تنور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژپشت
پخت. مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و
حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه
خود رفت.
آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد. وقتی
که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف
و خمیده با لباس هایی پاره پشت در ایستاده
بود. او گرسنه، تشنه و خسته بود در حالی
که به مادرش نگاه میکرد، گفت:
مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم
خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی
اینجا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم
از هوش میرفتم. ناگهان رهگذری گوژپشت را
دیدم که به سراغم آمد. او لقمهای غذا خواستم
و او یک نان به من داد و گفت:«این تنها چیزی
است که من هر روز می خورم امروز آن را به تو
می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری »
وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهرهاش
پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهرآلودی برای مرد
گوژ پشت پخته بود و اگر به ندای وجدانش گوش
نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش
نان زهرآلود را می خورد. به این ترتیب بود که
آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژپشت را
دریافت: هر کار پلیدی که انجام می دهیم با
ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم
به ما باز می گردند.
پیام رسان
من کلا دلم میخواهد همه آدمهایی که با من در ارتباط هستن دست به دست هم بدن تا جامعه ای با نشاط و آگاه والبته امام زمانی داشته باشیم