90/9/15
1:53 ع
باز طوفانی شده دریای دل موج سر بر ساحل غم میزند باز هم خورشید رنگ خون گرفت بر زمین نقشی ز ماتم میزند
----------------------------------------------
باز جام دیده ها لبریز شد
باز زخم سینه ها سر باز کرد
در میان ناله و اندوه و اشک
حنجرم فریادها آغاز کرد
---------------------------------------------
می نویسم شرح این غم نامه را
داستان مشک و اشک و تیر را
می نویسم از سری کز عشق دوست
کرد حیران تیغه شمشیر را
----------------------------------------------
گوئیا با آن همه بیگانگی
آب هم با تشنگان بیگانه بود
در میان آن همه نامردمی
اشک آب و دیده ها پیمانه بود
----------------------------------------------
تیغ ناپاکان برآمد از نیام
خون پاکی دشت را سیراب کرد
خون خورشید است بر روی زمین
کآسمان تشنه را سیراب کرد
---------------------------------------------
می شود خورشید را انکار کرد؟
زیر سم اسبها در خاک کرد؟
می شود آیا که نقش عشق را
از درون سینه هامان پاک کرد؟
--------------------------------------------
گر نشان عشق را گم کرده ایم
در میان آتش آن خیمه هاست
گر به دنبال حقیقت میرویم
حق همینجا حق به روی نیزه هاست
-------------------------------------------
گریه ها بر حال خود باید کنیم
او که خندان رفت چون آزاد شد
ما سکوت مرگباری کرده ایم
....او برای قرنها فریاد شد
-------------------------------------------
بازهم در ماتم روی حسین
باز هم در سوگ آن آلاله ایم
یادتان باشد حیات عشق را
وامدار خون سرخ لاله ایم
90/9/8
9:42 ع
فریاد یاری خواهی امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا و پس
از شهادت همه یاران، فرزندان و خویشاوندان، هنوز و همیشه در گوش
تاریخ طنین انداز است و وجدان های بیدار و آزادگان را به مقاومت در برابر
ستم فرا می خواند و به نصرت دین خدا و یاری ولی خدا می طلبد.
عطش برای آنهایی که از همه چیزشان، از جانشان گذشته اند، قوت
قلب است. مژده ای است برای رسیدن. رسیدن به آنجا که باید رسید.
عطرش بوی خوش وصال حقیقی است. رایحه دل انگیز بهشت است.
آنها که از میان دو انگشت مولایشان جایگاه حقیقی خود را نزد حضرت
حق دیده اند، چیز دیگری چشم شان را نمی گیرد. طعم شهادت برای شان
شیرین تر از عسل می شود (احلی من العسل). بدن هاشان جز
در آغوش کشیدن خاک نمی طلبد. رایحه ای دل انگیز تر از عطر بهشت
نمی جویند و صدایی جز هل من ناصر امام شان نمی شنوند. گویی همه
اعضا و جوارح و حواس در یک معنا به وحدت رسیده اند.
امام استغاثه کرد، تا شاید غیرت شنوندگان را بر انگیزد. تا مانع هجوم
لشکریان به حریم حرم شود. تا حجت را بر تاریخ تمام کند. تا شاید عطر
سخنش شامه دل کسی را به وجد آورد. عطر حسین، عطر بهشت، عطر
تربت، عطر لبان طفل شیرخوار، عطر نگاه های معصوم. عطری که موج
می زند در صحرای داغ نینوا، عطر عطش.
و حال در این زمان بار دیگر ندایی آشنا به گوش میرسد همان ندای تاریخی
هل من ناصر ینصرنی
از گلوی یکی دیگر فرزندان خاندان نبوت . او کیست ؟ چه میگوید ؟ با کیست ؟ ...
آری او امام تمامی عصرهاست . کلامش کلام حسین (ع) و هدفش همچون حسین (ع)
احیای دین جدش . با تمام قرون و اعصار سخن میگوید . از همه می پرسد :
چرا به یاد من نیستید ؟ چرا مرا طلب نمیکنید ؟ مگر دوست ندارید صدای ملکوتیم را
آنگاه که به دیوار کعبه تکیه نموده ام بشنوید ؟ صدایی که به تمام عالم می گوید:
انا بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین
90/8/27
5:29 ع
در کتاب مجالس المؤمنین، سفینة البحار، روضات الجنّات؛ اعیان الشیعه
و ... بهلول از شاگردان خاص امام صادق (ع) و از اصحاب آن حضرت و
حضرت امام موسی کاظم (ع) معرفی شده است و چون هارون الرشید
خلیفه عباسی قصد داشت مخالفان حکومت استبدادی خود را از بین ببرد،
نقشهای طرح کرد تا امام کاظم (ع) را به شهادت برساند. هارون از فقهای
بغداد - از جمله بهلول - در خواست کرد تا فتوا بدهند که امام قصد دارد بر
علیه حکومت قیام کند و قتل او شرعاً واجب است؛ اما بهلول از این کار
خودداری کرد و از امام چاره جویی نمود. امام به او پیشنهاد کرد خودش
را به دیوانگی بزند تا هارون از او دست بردارد.
را در کوچه و بازار دیدند که لباس کهنهای به تن کرده و سوار بر تکه چوبی شده
و با کودکان بازی می کند و فریاد میزند:
«کنار بروید! مبادا اسب من شما را لگد کند». و این تدبیر او را از صدور فتوا بر
علیه امام نجات داد و هارون وقتی شنید که بهلول دیوانه شده است، دست از او برداشت.
بهلول در تاریخ تشیع به عنوان مظهر و مثال مقاومت منفی و سرمشق تقّیه و حکیمی
پاکباز و گریزان از خدمت ستمکاران شناخته شده است. حکایات و کلمات و اشعار
او دستورالعمل زندگی با شرافت و مشوق شهامت اخلاقی و صلابت دینی است.
بهلول در ادبیات و فرهنگ اسلامی به خصوص بین شیعیان در ردیف لقمان حکیم
قرار دارد و سخنانش الهام بخش نویسندگان و شاعران و ضربالمثل میباشد.
کلمه بهلول در لغت عرب به معنی مرد خندان یا کسی که خوبیهای زیادی دارد، است.
بهلول حدود سال 190 هـ .ق در بغداد وفات کرد و در همان شهر به خاک سپرده شد.
یک روز صبح مردم بغداد بهلول 90/8/27
5:21 ع
(هارون الرشید) خلیفه عباسى خواست کسى را براى قضاوت بغداد تعیین نماید،
با اطرافیان خود مشورت کرد، همگى گفتند: براى این کار جز بهلول صلاحیت ندارد.
بهلول را خواست و قضاوت را به وى پیشنهاد کرد.
بهلول گفت: من صلاحیت و شایستگى براى این سمت ندارم .
هارون گفت: تمام اهل بغداد مى گویند جز تو کسى سزاوار نیست، حال تو قبول نمى کنى !
بهلول گفت: من به وضع و شخصیت خود از شما بیشتر اطلاع دارم، و این سخن
من یا راست است یا دروغ ، اگر راست باشد شایسته نیست کسى که صلاحیت
منصب قضاوت را ندارد متصدى شود. اگر دروغ است شخص دروغگو نیز صلاحیت این مقام را ندارد.
هارون اصرار کرد که باید بپذیرد، و بهلول یک شب مهلت خواست تا فکر کند.
فردا صبح خود را به دیوانگى زد و سوار بر چوبى شده و در میان بازارهاى بغداد مى دوید
و صدا مى زد دور شوید، راه بدهید اسبم شما را لگد نزند.
مردم گفتند: بهلول دیوانه شده است! خبر به هارون الرشید رساندند و گفتند: بهلول
دیوانه شده است .
هارون گفت: او دیوانه نشده ولکن دینش را به این وسیله حفظ و از دست ما فرار نمود تا در
حقوق مردم دخالت ننماید.
آرى آزمایش هر کس نوعى مخصوص است نه تنها ریاست براى بهلول آماده بود بلکه
غذاى خلیفه را براى او مى آوردند مى گفت: غذا را ببرید پیش سگهاى پشت حمام
بیاندازید، تازه اگر سگها هم بفهمند از غذاى خلیفه نخواهند خورد!
90/8/24
7:35 ص
90/8/24
7:21 ص
90/8/24
7:9 ص
با نفس خویش به مباهله آمدهام. گفتهام نام پنج بهار بىخزان را با خود گواه مىبرم. گفتهام نام
پنج جهان بىمنتها، پنج بىکران بزرگ را گواه مىبرم. مىخواهم با جهل و تجاهل نفسم به جهاد
درآیم. امروز، به نام محمد و على و فاطمه و حسن و حسین، مىخواهم بر الحاد پنهان درونم پیروز
شوم؛ مىخواهم به دین محمد، دوباره بنگرم و بتى را که از خواستههایم تراشیدهام، فرو بریزم.
مىخواهم گوساله سامرى عادتهایم را در میدان مباهله با خود بسوزانم و به خودم ثابت کنم که
براى عشق ورزیدن به خالق هستى، «عشق محمد بس است و آل محمد».
پیام رسان
من کلا دلم میخواهد همه آدمهایی که با من در ارتباط هستن دست به دست هم بدن تا جامعه ای با نشاط و آگاه والبته امام زمانی داشته باشیم