90/5/10
5:8 ع
ام الائمه: مادر امامان
ام ابیها : یعنی مادر و دلسوز پدرش
ام الحسن، ام الحسین: مادر حسن(ع) و مادر حسین(ع)
ام المحسن: مادر محسن (ع)
بتول: بتول یعنی جدا و ممتاز از دیگران
حانیه: یعنی آن که با شوهر و فرزندانش بسیار مهربان است
- الحرة: یعنی بانوی آزاد
- حصان: یعنی پارسا و عفیف
- حورا / حورای انسیه: یعنی انسانی زمینی که از حوریان بهشتی است
راضیه : یعنی کسی که به تقدیر و قوانین الهی خشنود بود
زکیه: به معنی پاک و پاکدامن یا وجود پر برکت است
زهرا: یعنی درخشان، نورانی و درخشنده
سماویه : یعنی گرانبها ، گوهری آسمانی
- سیدة، سیدة نساء العالمین: یعنی بزرگ بانوی جهانیان
صدیقه، صدیقه کبری: صدیقه یعنی کسی که در راستگویی کامل است یا آن که هرگز دروغ نگفته است.
یا کسی که سخن خود را با عمل خویش تصدیق می کند
طاهره: به معنی پاکیزه، بی عیب، پاک و معصوم
عذرا: یعنی آن بانو پیوسته همچون دوشیزگان بود
فاطمه: یعنی آن که خود و شیعیانش از آتش بازداشته ( و در امان نگاه داشته) شده اند
مبارکه: از نامهای دیگر حضرت زهرا(س) و به معنی وجود پر برکت است
محدثه: یعنی آن که فرشتگان با او سخن گویند
- مرضیه : یعنی آن که خداوند پیوسته از او و کردارش راضی است
- مریم کبری: یعنی مریم بزرگ
منصوره: یعنی یاری شده از سوی پروردگار
نوریه : یعنی فاطمه وجودی از نور است و انوار او تا ابد آفاق زندگی بشریت را روشن می سازد
90/5/7
9:51 ع
دلبرا دست امید من و دامان شما/سر ما و قدم سرو خرامان شما/
خاک راه تو و مژگان من ار بگذارد/ناوک غمزه و یا خنجر مژگان شما/
شمع آه من و رخساره چون لاله تو/چشم گریان من و غنچه خندان شما/
لب لعل نمکین تو مکیدن حظّیست/که نه طالع /شودم یار نه احسان شما/
رویم از نرگس بیمار تو چون لیمو زرد/به نگردد مگر از سیب ز نخدان شما/
نه در این دائره سرگشته منم چون پرگار/چرخ سرگشته چو گوئیست بچوگان شما/
درد عشق تو نگارا نپذیرد درمان/تا شوم از سر اخلاص بقربان شما/
خضر را چشمه حیوان رود از یاد اگر/ز سرش رشحه ای از چشمه حیوان شما/
عرش بلقیس نه شایسته فرش ره تست/آصف اندر صف اطفال دبستان شما/
نبود ملک سلیمان همه با آن عظمت/موری اندر نظر همّت سلمان شما/
جلوه دید کلیم الله از آن دید جمال/ نغمه ای بود انا الله ز بیابان شما/
طائر سدره نشین را نرسد مرغ خیال/بحریم حرم شامخ الارکان شما/
قاب قوسین که آخر قدم معرفت است/اوّلین مرحله رفرف جولان شما/
فیض روح القدس از مجلس انس تو و بس/نفخه صور صفیریست ز دربان شما/
گرچه خود قاسم الارزاق بود میکائیل/نیست در رتبه مگر ریزه خورخوان شما/
لوح نفس از قلم عقل نمیگردد نقش/تا نباشد نفس منشی دیوان شما/
هرچه در دفتر ملکست و کتاب ملکوت/قلم صنع رقم کرده بعنوان شما/
شده تا شام ابد دامن آفاق چه روز/زده تا صبح ازل سر ز گریبان شما/
چیست تورات ز فرقان شما؟ رمزی و بس/یک اشارت بود انجیل ز قرآن شما/
هست هر سوره بتحقیق ز قرآن حکیم/آیه محکمه ای در صفت شأن شما/
آستان تو بود مرکز سلطان هما/قاف عنقاء قدم شرفه ایوان شما/
مهر با شاهد بزم تو برابر نشود/مه فروزان بود از شمع شبستان شما/
خسرو اگر بمدیح تو سخن شیرین است/لیکن افسوس نه زیبنده و شایان شما/
ایکه در مکمن غیبیّ و حجاب ازلی/آه از حسرت روی مه تابان شما/
بکن ای شاهد ما جلوه ای از بزم وصال/چند چون شمع بسوزیم ز هجران شما/
مسند مصر حقیقت ز تو تا چند تهی/ای دو صد یوسف صدّیق بقربان شما/
رخش همت بکن ایشاه جوانبخت توزین/تا شود زال فلک چاکر میدان شما/
زهره شیر فلک آب شود گر شنود/شیهه زهره جبین توسن غرّان شما/
مفتقر رانه عجب گر بنمائی تحسین/منم امروز در این مرحله حسّان شما
90/5/5
4:27 ع
ای خدا ملاقاتت نور دیده میخواهد
نیمه شب مناجاتت دل بریده میخواهد
ای صفای نجوایم وی یگانه مولایم
التجای کوی تو اشک دیده میخواهد
دانه دانه اشکم بین شبنم سرشکم بین
این دل سیه، وصلت در سپیده میخواهد
ای بهار فرجامم منکه خارم و خامم
گلشن بهارت را گل رسیده میخواهد
شیعه با مناجاتش منتهای حاجاتش
آبیاری سرخ یاس چیده میخواهد
روح زندگی زهراست جاودانگی زهراست
این دلم دو عالم را زین عقیده میخواهد
راز دل نیاز عشق خواندن نماز عشق
حالتی مشابه با آن شهیده میخواهد
هر غم و بلایش را میخرم به جان اما
درک روضههایش را غم کشیده میخواهد
ای خدا قبولم کن شیعه بتولم کن
امتحان عشقت را برگزیده میخواهد
با ابوتراب امشب میکنم نوا یارب
عبد خسته زینب سر بریده میخواهد
ای امید افطارم وی نوید اسحارم
طلعت رشیدت را دل ندیده میخواهد
90/5/3
9:22 ع
تا تو به من نظر کنی زیر و زبر شود دلم
همچو نگاه رحمتت رنگ سحر شود دلم
ای همه دعای من این تو و این ندای من
خدای من خدای من
دل چو سینه می تپد سرشک دیده می چکد
لرزش دل علامت اینکه خبر شود دلم
شاهد مدعای من سوز دل و نوای من
خدای من خدای من
بی خبران عشق را یک نظر تو کافی است
بی خبرم ولی گهی اهل نظر شود دلم
یک شبه آشنای من تا به ابد برای من
خدای من خدای من
دائم اگر نگاه تو تازه کند حواله ام
این دل سخت بشکند درٌ و گوهر شود دلم
ای کشش محبتت بسته به دست وپای من
خدای من خدای من
وای اگر عنایتت از دل من حذر کند
شام وسحر ملازم خوف و خطر شود دلم
با تو رسد عطای من بی تو رسد بلای من
خدای من خدای من
گفتگوی تو با دلم در دل شب صفا دهد
گرچه تمام روز هم با تو به سر شود دلم
همدم روزهای من مونس شام های من
خدای من خدای من
این همه حسن و همدلی بین خدا و بنده اش
پس به چه عذر قابلی دور ز در شود دلم
می شنوی صدای من از دل با ولای من
خدای من خدای من
گرچه مرا تو می خری کرب وبلا نمی بری
از تب وتاب روضه ها خون به جگر شود دلم
این دل مبتلای من صحنه کربلای من
خدای من خدای من
وای اگر رسد اجل روز قیامت و عمل
چون به حرم نرفته ام جای دگر شود دلم
به داد من نمی رسد هیچ یک آشنای من
خدای من خدای من
هیچ مجال توبه نیست جای کمیل و ندبه نیست
کیست کند شفاعتم چون به خطر شود دلم
در دل شعله عذاب کس نرود به جای من
خدای من خدای من
ای شه بی سر وکفن حسین من حسین من
بی تو به نزد ذوالمنن خاک به سر شود دلم
ای همه غصه های من درد من و دوای من
خدای من خدای من
تازه به پیش بانی ام نوحه و روضه خوانیم
گل کند آه و زاری ام مرغ سحر شود دلم
شاهد نغمه های من کشته نینوای من
خدای من خدای من
تازه نشان دهم خدا شور قیامت ترا
تازه ز اشک فاطمه حال دگر شود دلم
صیحه صور می شود بانی روضه های من
خدای من خدای من
90/4/31
11:54 ع
جابر بن عبدالله انصارى گوید:
روزى به همراه مولاى متّقیان، امام على علیه السلام بودم، شخصى را دیدیم که مشغول نماز است،
حضرت به او خطاب کرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مىدانى که چگونه و براى چه مىباشد؟
اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟
حضرت فرمود: آرى، به حقّ آن کسى که محمّد صلّى الله علیه و آله را به نبوّت مبعوث گردانید، نماز داراى
تأویل و مفهومى است که تمام معناى عبودیّت در آن خواهد بود.
آن شخص عرض کرد: پس مرا تعلیم فرما.
امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تکبیر آن است که خداوند، سبحان و منزّه است از این که داراى
قیام و قعود باشد.
دومین تکبیر یعنى؛ خداوند موصوف به حرکت و سکون نمىباشد.
سومین تکبیر یعنى؛ نمىتوان خداوند را به جسمى تشبیه کرد.
چهارمین تکبیر یعنى؛ چیزى بر خداوند عارض نمىشود.
پنجمین تکبیر مفهومش آن است که خداوند، نه محلّ خاصى دارد و نه چیزى در او حلول مىکند.
ششمین تکبیر معنایش این است که زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل براى خداوند مفهومى ندارد.
و هفتمین تکبیر یعنى؛ بدان که خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، داراى أبعاد و جوارح نیست.
سپس در ادامه فرمایش خود فرمود:
معناى رکوع آن است که مىگویى: خداوندا! من به تو ایمان آوردهام و از آن دست بر نمىدارم،
گرچه گردنم زده شود.
و چون سر از رکوع بر مىدارى و مىگوئى: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ الحَمْدلله ربّ العالمین» یعنى؛
خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آوردهاى و من چیزى نبوده و نیستم، پس هستى مطلق تویى.
و هنگامى که سر بر سجده فرود آورى، گویى: خداوندا! مرا از خاک آفریدهاى؛ و سر بلند کردن از
سجده یعنى؛ مرا از خاک خارج گرداندهاى.
و همین که دومین بار سر بر سجده گذارى یعنى؛ خداوندا! تو مرا در درون خاک بر مىگردانى؛
و چون سر بلند کنى گویى: و مرا از درون همین خاک در روز قیامت براى بررسى اعمال خارج مىگردانى.
و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت
رسول و ولایت اهلبیت او علیهم صلوات الله مىباشد.
و معناى سلام، ترحّم و سلامتى از طرف خداوند بر بنده نمازگزار است، که در واقع ایمنى از عذاب قیامت باشد.
منبع:
مستدرک الوسائل، ج 4، ص 105، ح 5/ بحار الانوار:، ج 84، ص 253، ح 38.
90/4/31
1:44 ص
ای جلوه جلال و جمال خدا، علی
و زهرچه جز خدا به جلالت جدا، علی
در تو جمالی از ابدیت نموده اند
ای آبگینه ابدیت نما، علی
فیاض در فضیلت تو گفته
هل اتی لولاک در فتوت تو (لافتی) علی
باز آن یهود بسته در قلعه های قدس
بگشا به دست و پنجه خیبر گشا، علی
مرحب کشیده تیغ به لبنان و ارض قدس
گو برق ذوالفقار زند مرحبا علی
آن قتل عام زد به فلسطین که شد بلند
فریاد وا محمد و غوغای وا علی
ظلمات شد میان تو و تشنگان حجاب
ای جام خضر و چشمه آب بقا علی
صوفی هم از صفای تو برخورد قرن ها
گاهی صفی علی شد و گاهی صفا علی
یا علی دست گیر ای دستگیر مستمندان یا علی بندی زندان روباهانم ای شیر خدا می جوم زنجیر زندان را به دندان یا علی آهن تفتیده ام کز کوره آرندم برون تا بسانیدم میان پتک و سندان یا علی دوستان گریان به گورستان و پیش چشمشان دشمنان چون استخوان کله خندان یا علی من نه ایوبم ولی صبرم به محنت بیش از اوست من نه یوسف لیک زندانم دو چندان یا علی دردمندی روسیاهم با شفاعت مستحق ای درت دارالشفای دردمندان یا علی ....علی بود علی آن شیر خدا شاه عرب الفتی داشته با این دل شب شب ز اسرار علی آگاه است دل شب محرم سرالله است شب علی دید و به نزدیکی دید گرچه او نیز به تاریکی دید شب شنفته است مناجات علی جوشش چشمه عشق ازلی شاه را دیده به نوشینی خواب روی بر سینه دیوار خراب قلعه بانی که به قصر افلاک سر دهد ناله زندانی خاک اشکباری که چو شمع بیزار می فشارد زر و می گرید زار دردمندی که چو لب بگشاید در و دیوار به زنهار آید کلماتی چون در، آویزه گوش مسجد کوفه هنوزش مدهوش فجر تا سینه آفاق شکافت چشم بیدار علی خفته نیافت
روزه داری که به مهر اسحار
بشکند نان جوین افطار
ناشناسی که به تاریکی شب
می برد شام یتیمان عرب
تا نشد پردگی آن سر جلی
نشد افشا که علی بود علی
مستمندم بسته زنجیر و زندان یا علی
یــــــا علـــــــی
90/4/30
5:39 ع
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟!
به کسی جمال خود را ننمودهیی و بینم
همه جا به هر زبانی، بود از تو گفت و گویی!
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو ببر سر از تنِ من، ببر از میانه، گویی!
به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم
شدهام ز ناله، نالی، شدهام ز مویه، مویی
همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی!
چه شود که راه یابد سوی آب، تشنه کامی؟
چه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویی؟
شود این که از ترحّم، دمی ای سحاب رحمت!
من خشک لب هم آخر ، ز تو تَر کنم گلویی؟!
بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت!
سر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبویی
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویی!
نه به باغ ره دهندم، که گلی به کام بویم
نه دماغ این که از گل شنوم به کام، بویی
ز چه شیخ پاکدامن، سوی مسجدم بخواند؟!
رخ شیخ و سجدهگاهی، سر ما و خاک کویی
بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمی
بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویی!
نظری به سویِ (رضوانیِ) دردمند مسکین
که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویی
پیام رسان
من کلا دلم میخواهد همه آدمهایی که با من در ارتباط هستن دست به دست هم بدن تا جامعه ای با نشاط و آگاه والبته امام زمانی داشته باشیم