90/8/27
5:21 ع
(هارون الرشید) خلیفه عباسى خواست کسى را براى قضاوت بغداد تعیین نماید،
با اطرافیان خود مشورت کرد، همگى گفتند: براى این کار جز بهلول صلاحیت ندارد.
بهلول را خواست و قضاوت را به وى پیشنهاد کرد.
بهلول گفت: من صلاحیت و شایستگى براى این سمت ندارم .
هارون گفت: تمام اهل بغداد مى گویند جز تو کسى سزاوار نیست، حال تو قبول نمى کنى !
بهلول گفت: من به وضع و شخصیت خود از شما بیشتر اطلاع دارم، و این سخن
من یا راست است یا دروغ ، اگر راست باشد شایسته نیست کسى که صلاحیت
منصب قضاوت را ندارد متصدى شود. اگر دروغ است شخص دروغگو نیز صلاحیت این مقام را ندارد.
هارون اصرار کرد که باید بپذیرد، و بهلول یک شب مهلت خواست تا فکر کند.
فردا صبح خود را به دیوانگى زد و سوار بر چوبى شده و در میان بازارهاى بغداد مى دوید
و صدا مى زد دور شوید، راه بدهید اسبم شما را لگد نزند.
مردم گفتند: بهلول دیوانه شده است! خبر به هارون الرشید رساندند و گفتند: بهلول
دیوانه شده است .
هارون گفت: او دیوانه نشده ولکن دینش را به این وسیله حفظ و از دست ما فرار نمود تا در
حقوق مردم دخالت ننماید.
آرى آزمایش هر کس نوعى مخصوص است نه تنها ریاست براى بهلول آماده بود بلکه
غذاى خلیفه را براى او مى آوردند مى گفت: غذا را ببرید پیش سگهاى پشت حمام
بیاندازید، تازه اگر سگها هم بفهمند از غذاى خلیفه نخواهند خورد!
پیام رسان
من کلا دلم میخواهد همه آدمهایی که با من در ارتباط هستن دست به دست هم بدن تا جامعه ای با نشاط و آگاه والبته امام زمانی داشته باشیم