90/11/25
12:16 ص
به گردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا
که دریا شد از آن صحرا، که صحرا شد از آن دریا
زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژده یوسف
زحسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد بینا
علیُ عالیُ اعلا، ولیُ والیُ والا
وصی سید بطحا،به حکمش جمله مافیها
حدیثی خاطرم آید که می فرمود پیغمبر
به اصحابش شب معراج سِر لیله الاسرا
به طاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت
هزاران مسجدی اندر درون مسجد الاقصی
به هر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی
به هر محراب صد منبر به هر منبر علی پیدا
زپیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن، گفتند
که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یک جا
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر
به غیر از خود ندیدم هیچ کس در نزد آن مولا
اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر
نشسته بودم اندر خدمتش در گوشه ای تنها
به گوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب
که تا صبح از درون خانه بیرون پا ننهاد اصلا
که ناگه جبرئیل آمد سلام آورد بر احمد
که ای مسند نشین بارگاه قرب او ادنی
اگر چه بر همه ظاهر شدم بر صورتی اما
ولیت از همه بگذشت و با ما بود در بالا
پیام رسان
من کلا دلم میخواهد همه آدمهایی که با من در ارتباط هستن دست به دست هم بدن تا جامعه ای با نشاط و آگاه والبته امام زمانی داشته باشیم