91/1/3
5:2 ص
کُنْ فِى الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ
لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ.
در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد
که سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند
نهج البلاغه حکمت 1
أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ
مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ
أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ
آن که جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست کرده
و آن که راز سختى هاى خود را آشکار سازد خود را
خوار کرده ، و آن که زبان را بر خود حاکم کند خود
را بى ارزش کرده است
نهج البلاغه حکمت 2
الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَ الْفَقْرُ یُخْرِسُ
الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِى بَلْدَتِه
بْخل ننگ و ترس نقصان است . و تهیدستى مرد زیرک
را در برهان کُند مى سازد و انسان تهیدست
در شهر خویش نیز بیگانه است
نهج البلاغه حکمت 3
الْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ
الْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَى .
ناتوانى ، آفت و شکیبایى ، شجاعت و زُهد ،
ثروت و پرهیزکارى ، سپرِ نگه دارنده است .
و چه همنشین خوبى است راضى بودن و خرسندى
نهج البلاغه حکمت 4
الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ
الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ .
دانش، میراثى گرانبها ، و آداب ، زیورهاى
همیشه تازه ، و اندیشه ، آیینه اى شفاف است
نهج البلاغه حکمت 5
پیام رسان
من کلا دلم میخواهد همه آدمهایی که با من در ارتباط هستن دست به دست هم بدن تا جامعه ای با نشاط و آگاه والبته امام زمانی داشته باشیم