90/5/3
9:22 ع
تا تو به من نظر کنی زیر و زبر شود دلم
همچو نگاه رحمتت رنگ سحر شود دلم
ای همه دعای من این تو و این ندای من
خدای من خدای من
دل چو سینه می تپد سرشک دیده می چکد
لرزش دل علامت اینکه خبر شود دلم
شاهد مدعای من سوز دل و نوای من
خدای من خدای من
بی خبران عشق را یک نظر تو کافی است
بی خبرم ولی گهی اهل نظر شود دلم
یک شبه آشنای من تا به ابد برای من
خدای من خدای من
دائم اگر نگاه تو تازه کند حواله ام
این دل سخت بشکند درٌ و گوهر شود دلم
ای کشش محبتت بسته به دست وپای من
خدای من خدای من
وای اگر عنایتت از دل من حذر کند
شام وسحر ملازم خوف و خطر شود دلم
با تو رسد عطای من بی تو رسد بلای من
خدای من خدای من
گفتگوی تو با دلم در دل شب صفا دهد
گرچه تمام روز هم با تو به سر شود دلم
همدم روزهای من مونس شام های من
خدای من خدای من
این همه حسن و همدلی بین خدا و بنده اش
پس به چه عذر قابلی دور ز در شود دلم
می شنوی صدای من از دل با ولای من
خدای من خدای من
گرچه مرا تو می خری کرب وبلا نمی بری
از تب وتاب روضه ها خون به جگر شود دلم
این دل مبتلای من صحنه کربلای من
خدای من خدای من
وای اگر رسد اجل روز قیامت و عمل
چون به حرم نرفته ام جای دگر شود دلم
به داد من نمی رسد هیچ یک آشنای من
خدای من خدای من
هیچ مجال توبه نیست جای کمیل و ندبه نیست
کیست کند شفاعتم چون به خطر شود دلم
در دل شعله عذاب کس نرود به جای من
خدای من خدای من
ای شه بی سر وکفن حسین من حسین من
بی تو به نزد ذوالمنن خاک به سر شود دلم
ای همه غصه های من درد من و دوای من
خدای من خدای من
تازه به پیش بانی ام نوحه و روضه خوانیم
گل کند آه و زاری ام مرغ سحر شود دلم
شاهد نغمه های من کشته نینوای من
خدای من خدای من
تازه نشان دهم خدا شور قیامت ترا
تازه ز اشک فاطمه حال دگر شود دلم
صیحه صور می شود بانی روضه های من
خدای من خدای من
پیام رسان
من کلا دلم میخواهد همه آدمهایی که با من در ارتباط هستن دست به دست هم بدن تا جامعه ای با نشاط و آگاه والبته امام زمانی داشته باشیم