90/8/11
7:50 ع
این یک قاعده? عام است، دوست یا دشمن، غریبه یا آشنا، هرکسی را در هنگام
عصبانیت و دعوا میشود شناخت، حتی اگر طرف دعوا شما نباشید، مثلا دو نفر
با هم دعوا میکنند و شما شاهد آن هستید.موقع دعوا و عصبانیت که نقابها
برداشته میشود، اصالت آدمها هم عیان می شود. اگر اصالت را مجموعهای از
چیزهایی چون سطح دانایی و فرهنگ و تجربه و پختگی شخصیت بدانیم (یا هر
تعریف دیگری که بشود از آن ارائه داد و البته هر تعریفی هم نسبی است)، وضعیت
عصبانیت ملاک خوبی برای سنجش آن است. نکتهاش اینجاست که ظاهرسازی
موقع دعوا خیلی سخت و گاهی ناشدنی است.آدمی که اصالت دارد، در رابطه
با مسائل شخصی ممکن است عصبانی شود و دعوا کند، حتی فریاد هم میزند،
اما توهین نمیکند، از ادبیات زننده استفاده نمیکند، طرف مقابل را به خاطر ظاهر
یا ویژگیهایش با صفات حیوانات توصیف نمی کند، برای سنگین کردن بار گناه او را
به دیگرانی که مرتبط نیستند نسبت نمیدهد، کینههایی از سابق را که به دعوای
جاری ربطی ندارد آشکار نمیکند، و مسائل فراشخصی مانندنژاد، ملیت، دین،
جنسیت، یا خانواده و خاندان را پیش نمیکشد.مهمتر از همه، آدم اصیل و شریف
موقع عصبانیت، برای تخلیه ی عصبانیت خود به دروغ و ناحق متوسل نمیشود…
….شریف، شریف است، در صلح و در جنگ.
90/8/11
7:43 ع
یکی از جذاب ترین تعبیرات " نفس و عشق " ، قصه دیو و سلیمان است که از دیرباز در ادب پارسی
به اشاره و تلمیح از آن یاد شده است .
قصه چنین است که سلیمان فرزند داود ، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده
بود و سلیمان به دولت آن نام ، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود ، چنانچه برای
او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند . این دیوان ، همان لشکریان نفسند که اگر آزاد
باشند ، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح آیند ، خادم دولتسرای عشق شوند.
روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت . دیوی از این واقعه باخبر شد . در حال
خود را به صورت سلیمان در آورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد . کنیز انگشتری به وی داد و او خود را
به تخت سلیمان رساند و بر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند ( از آنکه از
سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی دیدند . ) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد و از ماجرا خبر یافت ،
گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته ، دیوی بیش نیست . اما خلق او را انکار کردند .
و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و در عین سلطنت خود را " مسکین و فقیر " می دانست ،
به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد.
دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود ، چه غم دارد؟"حافظ"
اما دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد ،
روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد ، آن را در دریا افکند تا به کلی
از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند . چون مدتی بدینسان بگذشت ،
مردم آن لطف و صفای سلیمانی را در رفتار دیو ندیدند و در دل گفتند :
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو
و بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در کمین فرصت بودند
تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را به جای او نشانند که به گفته ی حافظ :
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل ، دیو سلیمان نشود
و بجز شکر دهنی ، مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی
و به زبان مولانا :
خلق گفتند این سلیمان بی صفاست
از سلیمان تا سلیمان فرق هاست
و در این احوال ، سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت . روزی ماهی ای را بشکافت و
از قضا ، خاتم گمشده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد . سلیمان به شهر نیامد ، اما مردم
از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی ، بیرون شهر است . پس
در سیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند .
و این روز ، بر خلاف تصور عامه ، روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است .
و نحوست آن کسی راست که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهر بیرون نیاید .
و شاید رسم ماهی خوردن در شب نوروز ، تجدید خاطره ای از یافتن نگین سلیمان و رمزی از
تلاش انسان برای وصول به اسم اعظم عشق باشد که با نوروز و رستاخیز بهار همراه است و از
همین روی ، نسیم نوروزی نزد عارفان همان نفس رحمانی عشق است که از کوی یار می آید و چراغ دل را می افروزد :
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بیفروزی
""ما همه فانی و او پا برجاست.. عشق را می گویم.. بی گمان عشق خداست""
90/8/9
10:59 ع
قرآن کریم دارای یک خصوصیات ذاتی و درونی است که بهعنوان آخرین کتاب
آسمانی مطرح است و بعد از آن کتابی و پیامبری نخواهد آمد.
دانشمند غربی «بوکای» در کتاب «قرآن، تورات، انجیل، علم» مطرح کرده که شناسنامه انسان
در قرآن در سوره مؤمنون را نگاه کنید، من بهعنوان یک پزشک ناگزیرم که این اعتراف را در پیشگاه
قرآن داشته باشم که این مطالبی که قرآن از مسائل زیستی و روانشناختی انسان و پرونده
نهاییای که از باب فلسفه تفسیر حیات برای انسان مطرح میکند، بینظیر است.
همچنین «باربور» مطرح میکند که برای محققان سؤالهایی مطرح میشود، این که
من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ به کجا میروم؟
وقتی این سؤال مطرح شد نمیتوان از کنار این سؤال به آسانی گذشت و نیاز به یک پاسخ
منطقی وجود دارد که برای خود به تفسیر حیات و فلسفه وجودی نیازمند است. بوکای میگوید: این آیات
هم فلسفه حیات انسان است، هم زیستشناسی انسان و هم روانشناسی انسان است.
چیزهایی در این چند آیه وجود دارد که من هرچه بهخودم فشار میآورم تنها میتوانم اعتراف کنم
که این سخنان نه درخور جامعه آن روز یا حتی در یونان کهن است،بلکه ناگزیرم که اعتراف
کنم که محمد(صلی الله علیه و آله) این سخنان را از خودش نگفته، بلکه از خدای خود گفته است.
فراعصری بودن زبان قرآن
منظورم این است که ظرفیت معنایی قرآن کریم در عرصه معارف موضوعات مختلفی را شامل
میشود. در بعد آموزهها؛ یعنی بایدها و نبایدها هم همه شرایط زندگی انسانی شرح داده
شده است. امام علی(علیه السلام) میفرماید : که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمودند :
آیه: «وَأَقِمِ الصَّلاَه طَرَفَی النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیلِ» (آیه 114 سوره هود) امیدوارکنندهترین
آیه در قرآن کریم است؛ برای اینکه هر مسلمان که در هر روز برای اقامه نماز به
پیشگاه خداوند میرود، انگار که برای خداوند از اول متولد شده است. وقتی که
انسان ارتباط صادقانه خود با خداوند را برقرار میکند، مثل این است که تازه از مادر
متولد شده است. این عبارات معنایی به زندگی انسان میدهد که در جای دیگری مشاهده نمیشود.
در ذیل این آیه سلمان فارسی روایتی را نقل میکند که با حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)
در کنار درختی بودیم که ایشان شاخههای درخت را گرفت و تکان داد و برگهای آن درخت
ریخت و سؤال فرمودند : که ای سلمان! میدانی برای چه این کار را انجام دادم؟ عرض کردم نه!
فرمودند که میخواستم این مسئله را بیان کنم که وقتی انسان در جایگاه اقامه نماز میایستد
وقتی که از نماز فارغ میشود، همان طور که من این شاخه را تکان دادم و برگها ریخت، اگر این
انسان گناهان و خطاهایی داشته باشد، در آن وعده میریزد.
90/8/8
11:58 ع
آقا امام رضا (علیه السلام):
هنگامی که حق تعالی حضرت ابراهیم را امر فرمود که جای فرزندش اسماعیل
بره ای را که برایش فرستاده بود قربانی نماید ابراهیم (ع) غمگین شد و به درگاه
خداوند عرضه داشت بار پروردگارا ای کاش فرزندم اسماعیل را به عنوان قربانی از
من قبول می نمودی تا هدیه ای ناقابل در محضر حضرتت تقدیم کرده بودم و به سبب
صبر در مصیبت از دست دادن فرزند در نزد تو مقربتر می گشتم . پس خداوند به
سوی ابراهیم وحی فرستاد که ای ابراهیم از میان مخلوقاتم چه کسی را بیشتر
دوست داری ابراهیم عرض کرد پروردگارا احدی را بیشتر از حبیب تو محمد مصطفی (ص)
دوست تر ندارم پس به سویش وحی شد که آیا محمد (ص ) را بیشتر دوست داری یا
خودت را ، ابراهیم عرضه داشت او را از خودم هم بیشتر دوست دارم . وحی شد به
سویش آیا فرزند محمد (ص) را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را ، ابراهیم عرضه
داشت بلکه فرزند او را پس به سویش وحی شد آیا قربانی شدن فرزند او به دست
دشمنانش از روی ظلم تو را بیشتر ناراحت می سازد یا قربانی شدن فرزند خود به دست
خودت در راه اطاعت امر من . ابراهیم گفت بلکه قربانی شدن فرزند محمد (ص) بر
دست دشمنان دلم را بیشتر بدرد می آورد پس حق تعالی فرمود : بدان ای ابراهیم
در آینده می آیند گروهی که ظاهراً از امت محمد (ص) هستند و ظالمانه و نامردانه
فرزند او حسین بن علی (ع) را مظلومانه همچون برّه ای سر می برند و به این کارشان
خوشحالی نمایند . وقتی جناب ابراهیم این قضیه را شنید ناله ای زد و فریاد او بلند
شد و دل او به درد آمد و شروع کرد به گریه کردن ، پس از جانب حق تعالی خطاب
رسید ای ابراهیم به خاطر این ناله و گریه ای که بر حسین (ع) زدی پاداشی همچون
بریدن سر اسماعیل به تو عطا می کنم و مقامی بالاتر از مقامی را که در راه از دست
دادن او صبر بر مصائب او به تو می رسید برایت در نظر می گیرم و ای ابراهیم بدان به
خاطر این گریه ای که بر مصیبت قتل حسین بن علی (ع) نمودی بر ذات خودم واجب
نمودم که تو را به بلندترین درجات کسانی که به آنها ثواب داده ام برسانم و این است
معنی قول خدای عظیم الشان سورة صافات آیة 107 : « و فدیناه بذبح عظیم »
« و فدا نمودیم و بخشیدیم سر بریدن اسماعیل را بر ابراهیم به خاطر ذبحی عظیم تر »
..........عیون اخبار الرضا جلد 1 صفحه 151
90/8/6
5:58 ع
زمان و مکان صلوات فرستادن :
1- در ابتدای نامه نوشتن
2- هنگام ذبح کردن حیوانات
3- در ابتدا و انتهای دعا خواندن
4- در ابتدای خواندن صیغه عقد
5- در هنگام بوئیدن گل و خصوصا گل محمدی
6- بعد از اتمام نمازهای یومیه و مستحبی
7- در ابتدا و انتهای غذا خوردن
8- هنگام دیدن صورت پدر و مادر
9- هنگام داماد یا عروس کردن فرزند
10- هنگام ورود به منزل و دیدن همسر و فرزندان
11- پس از شنیدن نام مبارک رسول خدا (ص)
12- در ابتدای هر کار ابتدا با نام خدا و سپس با صلوات
13- هنگام عبور از بارگاه پیامبر اعظم (ص)
14- هنگام عبور از کنار بارگاه معصومین (ع) و عبور ازکنار مساجد
یا حق
فضایل صلوات :
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : معادل است با تسبیح ، تحمید ، تحلیل و تکبیر.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب استجابت دعا می شود .
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب حصول رضای حق تعالی است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب آمرزش گناهان است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب محو گناهان است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب راحتی جان کندن است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب ایمنی ازعذاب دنیوی و اخروی است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب ثقل میزان یوم القیامه است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب نورانیت صراط آخرت است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : مجب نجات از دوزخ است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب دخول در دارالسلام و جنت است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب ایمنی او از هول قیامت است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب وجوب شفاعت ختمی مرتبت است.
صلوات بر محمد و آل محمد (ص) : موجب محشوریت با محمد و آل محمد (ص)است.
یا حق
90/8/6
4:57 ع
به راستى آیا جوانى که همیشه به دنبال چشم چرانى است، مى تواند مدّعىِ عاشقى باشد؟!
عاشق کسى است که در راه رضاى معشوق، از هر چه دارد بگذرد و چشم از همه، جز جمال محبوب ببندد.
عاشق نه تنها از خواب و خوراک، بلکه از غریزه ى جنسى و خواسته هاى قلبى خویش نیز
غافل مى شود و جز یاد معشوق به کسى نمى اندیشد; اما جوانى که در پارتى هاى
شبانه با دختران و پسران است و در کوى و خیابان و... دل به عشق بازىِ این و آن سپرده است،
آیا چیزى جز شهوت و هوس مى داند؟!
«موریس مترلینگ» مى گوید:
عشق در تمامى موجودات وجود دارد، ولى درک آن تابع شرایطى است که تا آن شرایط جور نشود
امکان آن وجود ندارد ... بعضى آن را منحرف مى کنند و ندانسته به صورت تمتّع از لذّات، مصرف
مى نمایند و هیچ از حقیقت آن برخوردار نمى شوند.[1]
بدون تردید گسترش و عادى سازى روابط دختر و پسر، هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى
خواهد بخشید و تجربه هایى را برایشان میسّر ساخته، لذت هاى زودگذرى را فراهم مى آورد.
با تکرار این صحنه ها هوس جانشین عشق، تنوّع طلبى به جاى وفادارى، و دلِ هر جایى و
سیرى ناپذیر جایگزین دلدادگى و تعهّد مى شود.
هر که خود را رایگان و ارزان به این و آن بفروشد، معلوم مى شود از بازار قیمت انسان بى خبر است.
هر کسى هم که زود عاشق شود و مرتّب
معشوق عوض کند، معلوم است که عشق را به بازى گرفته یا خودش بازیچه ى هوس شده است.
بازى گر و بازیچه بودن، هر دو، مایه ى شرمندگى است. باید درباره ى مرز میان عشق و هوس بیش تر اندیشید.[2]
عشقى که نه عشق جاودانى است بازیچه ى شهوت جوانى است
عشق آیینه ى بلند نور است شهوت ز حساب عشق دور است.[3]
«کارون هورناى» در بیان فرق میان محبّت واقعى و ابراز علاقه اى که ناشى از احتیاج به جلب محبّت
و براى کمبودهاى روحى است مى گوید:
فرق بین عشق، و نیاز به جلب محبّت، آن است که در عشق، احساس دوستى و محبّت بر
همه چیز مقدم است; در حالى که در نیاز به جلب محبّت، همواره نیاز به رفع تشویش درونى
مقدم است. بسیارى از این نوع روابط بین انسان ها گر چه اساسش سود جویانه است، مع ذالک
ماسک عشق و دل بستگى به چهره مى زنند به همین جهت یکى از مشخّصات عشقِ حقیقى، پایدار بودن
احساس محبّت مى باشد.[4]
بنابراین عشقِ جنسى و هوس پرستى که به قول «ویل دورانت»[5] آغاز آن با ترشّحِ غددِ جنسى
و پایان آن ارضاى شهوتِ زودگذر جسمانى است، هرگز نمى تواند تعهّدآور بوده و مایه ى پایدارى
روابط انسانى; به ویژه زندگى زناشویى باشد.
جوانان پرظرفیّت، با نامه ى «فدایت شوم» و «برایت مى میرم» و «اگر تو نباشى من هیچم»،
خود را نمى بازند. پشت این نگاه هاى مسموم و محبّت هاى فریبا، درّه هاى هولناک و شب تیره و
بدبختى هول انگیزى نهفته است. فقط کافى است نورافکنى بیندازیم و عمق این تیرگى هاى
وحشتناک اما به ظاهر زیبا و پر جلوه و رنگارنگ را بنگریم.
منابع:
[1]. موریس مترلینگ، عقل و سرنوشت، ج 3، ص 146.
[2]. جواد محدثى، نگاه تا نگاه، ص 7.
[3]. نظامى گنجوى.
[4]. عصبانى هاى عصر ما، ص 138 و 139.
[5]. لذات فلسفه، ص 214.
90/8/3
11:38 ع
ای کاش مردم ندای (هل من ناصر ینصرنی) را لبیک می گفتندیکی از
شیوه های یاری امام (عج)امر به معروف و نهی از منکر است ،مهم ترین رسالت
مدیران خانواده به خصوص مردان این است که امکانات و ثروت کافی علمی و معنوی
را در راه حاکمیت ارزشهای اسلامی و ابدی و هدایت خانواده به سوی خوشبختی ماندگار و حقیقی تامین کند.
پس خوب است امر به معروف و نهی از منکر را از خانواده شروع کنیم.
خداوند در سوره نساءآیه ی 75 فرموده اند :چرا در راه خدا و نجات مستضعفان از
مردان و زنان و کودکانی که در اسارت ستمگران فریاد نجات می دهند و از خدا رهایی خود
را آرزو می کنند به جنگ و قیام نمی پردازید.
دیرگاهی پیش بود که صدای گلایه علی (ع)در حد فاصل کوفه و شام برخاست.
آن هنگام که مالک اشتر و عمار و ذوالشهادتین، یعنی یاران صدیق علی (ع) به شهادت رسیده بودند
و علی تنها مانده بود .سئوالی که جوابی در پی نداشت .
روزها برآمدند و شبها فرو رفتند. روزگار دیگری آمد. روزی به بلندای روزگار،
««عاشورا!این ندا هم زمانی بر آمد که « ؟ هل من ناصر ینصرنی »»
آیا جواب سؤالی بدان عظمت، سئوالی که زمین و زمان، فرشتگان و ملایک برای جوابش
هروله می کردند، همین بود؟ نه ! نبود !
و از همین رو بود که علی جوابش را از محراب با فرق خونینش گرفت و حسین بر سر نیزه !
آن روزگار گذشت و امروز، روزگار دیگری است. امروز نیز روز امام دیگری است. اما همچنان
همان سئوال باقی است :- کجاست یاریگری که به یاری امامش بشتابد؟ و جواب نیز همان !
سکوت ! خجلت ! غلفت ! ترس !
دیگرگاهی است که هر روز ندایی در صحن دل شیعیان می پیچد :کجاست یاریگری که به
یاری مهدی بشتابد و ما همچنان چشمان شرمزده و گنهکار، اما مشتاقمان را به زمین
دوخته ایم. سر به جانب دیگری گردانده ایم و دستانمان را به کار دنیا مشغول داشته ایم !
او در پس پرده می ماند تا آنگاه که مالک ها، عمارها، حبیب ها و ابوالفضل هایش
را پیدا کند. هیچ با خود فکر کرده ایم که امروز هم ندای أین مثل مالک،
أین عمار، أین ذوالشهادتین علی (ع)از حنجره فرزندش مهدی (عج)در فضا طنین انداز است !
هیچ با خود فکر کرده ایم که امروز مهدی (عج) بیش از هر کس دیگر،
در انتظار منتظران واقعی خویش است ؟!هیچ با خود فکر کرده ایم که آیا این ندای حضرت را
پاسخ دهنده ای هست؟ افسوس که پاسخ دهندگان بسیار اندکند.افسوس که اگر شیعیان واقعی علی (ع)
اندک نبودند، فرزندش در پرده غیبت باقی نمی ماند.علی (ع) در محراب مسجد کوفه طنین انداز شد،
« فزت و رب الکعبه » آری، آن هنگام که ندای چشمانش نگران چنین روزهایی بود.
«أنا المهدی » روزهایی همچون امروز که زمان بی تاب ظهور فرزندش و مکان بی قرار شنیدن ندایش
می باشد. آیا او را جوابگویی هست؟شیعیان علی !درک این حقیقت را به کدامین لحظه واگذارده ایم؟
فرصت ها از دست می رود. شاید از هنگام ظهور اندکی بیش نمانده باشد !
لحظه ها از دست رفت،
عمرما بر باد رفت
هر که مرد راه هست !! یا علی !
پیام رسان
من کلا دلم میخواهد همه آدمهایی که با من در ارتباط هستن دست به دست هم بدن تا جامعه ای با نشاط و آگاه والبته امام زمانی داشته باشیم