90/5/22
12:43 ص
شب قدر است و قدرش را بدانیم
نماز و جوشن و قرآن بخوانیم
به درگاه خدا غفران و توبه
به شرطی که سر پیمان بمانیم
برای پاکی نفس و سعادت
همیشه بهر خود شیطان برانیم
شب تقدیر و ثبت سرنوشت است
دعا بر مومن و انسان بخوانیم
برای صیقل روح و روان ها
به دل دریائی از ایمان رسانیم
برای اولین مظلوم عالم
بسی خون دل از چشمان چکانیم
هزاران لعنت و نفرین بسیار
به قاتلهای مولا مان رسانیم
در این شبها تو مهدی (عج) را صدا کن
چو یوسف غایب است حیران چنانیم
دعای اول و آخر ظهور است
که بیش از این در این هجران نمانیم
مسافر " را بگو ایمان قوی دار
که تا وصلی به این دامان امانیم
التماس دعا
90/5/22
12:15 ص
امام على علیه السلام:
رَوِّضوا أَنفُسَکُم عَلَى الخلاقِ الحَسَنَةِ فَإِنَّ العَبدَ المُؤمِنَ یَبلُغُ بِحُسنِ خُلقِهِ دَرَجَةَ الصّائِمِ القائِمِ؛
خودتان را بر خوش اخلاقى تمرین و ریاضت دهید، زیرا که بنده مسلمان با خوش اخلاقى خود به درجه روزه گیر شب زنده دار مى رسد.
(نهج البلاغه، خطبه 91)
پیامبر صلى الله علیه و آله:
اِنَّما بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الخلاقِ؛
من تنها برانگیخته شده ام تا اخلاق بزرگوارانه را به کمال رسانم.
(بحارالأنوار، ج 71، ص 382)
امام صادق علیه السلام:
صِلَةُ الرحامِ تُحَسِّنُ الخُلُقَ وَ تُسمِحُ الکَفَّ وَتُطیبُ النَّفسَ وَتَزیدُ فِى الرِّزقِ وَتُنسِئُ فِى الجَلِ؛
صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاکیزه جان مى نماید و روزى را زیاد مى کند و مرگ را به تأخیر مى اندازد.
(کافى، ج 2، ص 151، ح 6)
امام على علیه السلام:
لِیَجتَمِعَ فِى قَلبِکَ الأفتِقارُ اِلَى النّاسِ وَ الاِستِغناءُ عَنهُم فَیَکُونَ اِفتِقارُکَ اِلَیهِم فِى لِینِ کِلامِکَ وَ حُسنِ بِشرِکَ وَ یَکُونَ اِستِغناءُکَ عَنهُم فى نَزاهَةِ عِرضِکَ وَ بَقاءِ عِزِّکَ؛
باید نیاز به مردم و بى نیازى از آنان، در دلت گردآیند، تا نیازت به آنان، سبب نرمى در گفتار و خوش رویى ات شود و بى نیازى ات، سبب آبرودارى و عزّتت باشد.
(کافى، ج 2 ، ص 149، ح 7)
امام صادق علیه السلام:
أکمَلُ الناسِ عَقلاً أحسَنُهُم خُلقاً؛
عاقل ترین مردم خوش خلق ترین آنهاست.
(اصول کافی، ج 1، ص 27)
90/5/21
4:6 ع
هم جنسی و هم شکلی و اختلاط با کفار، تسلط و حکومت آنها را بر مسلمانان آسانتر می سازد.
اگر بی تفاوت باشیم و برای رفع گرفتاریها و بلاهایی که اهل ایمان بدان مبتلا هستند دعا نکنیم، آن بلاها به
ما هم نزدیک خواهد بود
ائمه ما (علیهم السلام) دعاها را در اختیار ما گذاشته اند تا ما را غرق در نور ببینند
اگر بخواهیم محیط خانه گرم و باصفا و صمیمی باشد، فقط باید صبر و استقامت و گذشت و
چشم پوشی و رأفت را پیشه خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باشد
ما باید باب توجیه خطا و اشتباه را به روی خود ببندیم و برای هر خطا، زبان به استغفار
بگشاییم و اگر قابل جبران باشد، جبران کنیم
خدا نکند حرام در نزد انسان زینت داده شود! این یک بیماری قلبی است که انسان به آن
مبتلا می شود، و با وجود راههای حلال که نیازش را برآورده می کند، خود را به حرام گرفتار می نماید!
90/5/18
5:12 ع
چادر زن تاج سلطانی بود
حافظش از شر شیطانی بود
چادر زن برهوس غالب شو
عزت زن را زحق طالب شود
چادر زن کیمیای غیرت است
چون نشان غیرت ملیت است
از برون شرح درونی میدهد
خشم دشمن را فزونی میدهد
صرفه دارد بهر زن در اقتصاد
صرفهاش باشد عیان از صد جهات
بر سر زن هست مانند سپر
حافظ زن هست هنگام خطر
غنچهای تا هست پنهان در حجاب
میکند از او خزان هم اجتناب
تا نقابش باز از سر میشود
با نسیمی زود پرپر میشود
حفظ چادر هست شرینتر زجان
بهر ایرانی زعهد باستان
حفظ چادر بهر زنها جوشن است
تیرجانسوزی به چشم دشمن است
حبل عصمت را بود چادر گره
پوشش اندامش را باشد زره
حفظ چادر مایه وارستگی است
جسم زن را حافظ برجستگی است
زن بود گل، چادرش خار بدان
حافظش باشد زچشم این و آن
هرچه زن را برتری باشد حجاب
حرمتش دارند برتر شیخ و شاب
حفظ استقلال زن در چادر است
کوکب اقبال زن در چادر است
خصم پندارد که با فرهنگ خویش میکند تحمیل بر زن ننگ خویش
غافل از آنکه زنان ما گلند برمقام حفظ عصمت سنبلند
90/5/18
4:29 ع
پاسبان مردی به راهی دید و گفتا کیستی ؟
گفت : فردی بی خیال و فارغ و آزاده ام
گفت : از بهر چه می رقصی و بشکن می زنی ؟
گفت : چون دارای شور و شوق فوق العاده ام
گفت : خیلی شاد هستی ، باده لابد خورده ای
گفت : هم از باده خور بیزارم ، هم از باده ام
گفت : از جام وصال نازنینی سرخوشی ؟
گفت : از شهوت پرستی هم دگر افتاده ام
گفت : پس شاید قماری کرده ای ، پولی برده ای
گفت : من در راه برد و باخت پا ننهاده ام
گفت : پولی از دکان یا خانه ای کش رفته ای ؟
گفت : دزدی هم نمی چسبد به وضع ساده ام
گفت : آخر هیچ سرگرمی نداری روز و شب ؟
گفت : سرگرم نمازو سجده و سجاده ام
گفت : لابد ثروتی داری و دلشادی به پول ؟
گفت : من مستضعف و مسکین مادر زاده ام
گفت : آیا راستی آهی نداری در بساط ؟
گفت : خود پیداست این از وصله ی لباده ام
گفت : گویا کارمند ساد ه ای یا کارگر ؟
گفت : بیکارم ولی از بهر کار آماده ام
گفت : بیکاری و بی پولی ؟ پس این شادی ز چیست ؟!
گفت : شاکر در گاه حقم کاین نشاط او داده ام
90/5/17
7:29 ص
90/5/12
11:6 ع
فاصله معنا نمی شود
چشمم به جز بروی تو بینا نمی شود
مایل به سیر و گشت و تماشا نمی شود
عالم اگر به طنز شود چون تو نیستی
لبهای من به خنده دگر وا نمی شود
خواهان حرکتیم ولی غیر ممکن است
پایی که سست گشت توانا نمی شود
با جان و دل قبول نمودیم بار عشق
گفتیم پشتمان که دگر تا نمی شود !
غافل از اینکه عارضه عشق در جهان
تنها غمی بود که مداوا نمی شود
آنگه به اشتباه خود آگه شدم که هیچ
راهی برای فیصله پیدا نمی شود
حالا نه اینکه پشت من از دوریت خمید
طوری خمیده است که بالا نمی شود
یار غریب ، این کلام تو در خاطرم پرید
حق با تو بود ، فاصله معنا نمی شود
__________________________________________________
کجایی
ای تیر نگاهت به دل زار کجایی
ای روی گلت شمع شب تار کجایی
آرام و قرار دل بی تاب و شکیبم
آرام وقرار دل بیمار کجایی
گویم به که مانی که خلایق بشناسند
در مشکل من فاطمه رخسار کجایی
هر جا که تو هستی دل حسرت زده انجاست
خود گو به من خسته گو ای یار کجایی
پیام رسان
من کلا دلم میخواهد همه آدمهایی که با من در ارتباط هستن دست به دست هم بدن تا جامعه ای با نشاط و آگاه والبته امام زمانی داشته باشیم